هفت ماه است که موجود دیگری درونم در حال رشد است. خواهر یا برادر تو. و احتمالا برادرت! این روزها انگار بهتر می گذرد, آرامتر و کمتر با تنش. از همان روزهای نخست و رنج عجیبی که همراهم شد تا اواسط شهریور ... که این سختی به اوج رسید. افزایش فشار و ....
پنج سال و نیمه من...برچسب : نویسنده : 91090 بازدید : 33
برچسب : ادامه, نویسنده : 91090 بازدید : 25
۲ سالت شد . رفتیم آتلیه و ازت عکس گرفتیم . گرچه خیلی نق زدی و گریه کردی . موند جشن تولدت که اونم به چشم .
بهداشت رفتیم . وزنت ۱۳ کیلو و قدت ۸۸ . عالی !
اولین جمله ای که گفتی ... شیر مُخوام ! و بعد بَس مُخوام و ..............
از شنبه این هفته که مامان میره سر کار ... تو میری خونه مامان جون ! به به !
فقط فعلا با از جیش گرفتنت مشکل دارم که اونم بخاطر زمستون و سرما بهت ارفاق کردم . صبر میکنم !
هرچند خوب جیش رو می فهمی و وقتی بگی جیش واقعا تو دستشویی جیش می کنی !
صبر می کنم !
پنج سال و نیمه من...برچسب : روزها, نویسنده : 91090 بازدید : 23
برچسب : نگفته, نویسنده : 91090 بازدید : 25
امسال روزهای سوم،هشتم،دهم،و امروز رو بردم مهد'از ماه مهر.چند ساعتی رو اونجا بودی بخاطر کارم میبرمت و بقیه روزها بازم پیش خودم بودی.
هرچند روزای اول کمی بدقلق بودی،اما الان هروقت میام دنبالت انگار بزرگتر شدی و هربار همینو حس میکنم.
هیچ عجله ای برای بزرگ شدنت ندارم.لذت ببر از کودکیت.
پنج سال و نیمه من...برچسب : کودک, نویسنده : 91090 بازدید : 30
میگی من دنیا نیستم،خانم معلم دنیاست!
پنج سال و نیمه من...برچسب : دنیا, نویسنده : 91090 بازدید : 28
گفتی: تو که نذاشتی ... تلویزیون گذاشته !
پنج سال و نیمه من...برچسب : نویسنده : 91090 بازدید : 32
برچسب : اینجا, نویسنده : 91090 بازدید : 27
بزرگ می شوی و من هر روز شاهد بزرگی حرف ها و کارهایت هستم.امشب چقدر دلم خواست که اینجا بنویسم.از چند کاری که مدام انجام میدهی و من حرص میخورم. یکی ناخن خوردن های گاه و بیگاهت...یکی باران ناگهانی وسط بازی کردن هایت که از ترس حتی خبرش را هم نمی دهی.سخت است و من بی تجربه و کم صبر... کاش بلد بودم. گاهی واقعا کم می آورم. دلم میخواهد سالم بزرگ شوی و قوی از هر نظر. مامان خیرخواه تو است. کاش زود بفهمی.
پنج سال و نیمه من...برچسب : نیمه, نویسنده : 91090 بازدید : 27